جدول جو
جدول جو

معنی روزه خواری - جستجوی لغت در جدول جو

روزه خواری
(زَ / زِ خوا / خا)
عمل روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
روزه خواری
آنکه روزه گرفته صایم
تصویری از روزه خواری
تصویر روزه خواری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
آنکه روزی می خورد، انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزق وروزی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
کسی که در ماه رمضان روزه نمی گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه خوار
تصویر ریزه خوار
کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد، کنایه از نیازمند، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه خوانی
تصویر ریزه خوانی
آهسته و نرم سخن گفتن، زمزمه کردن، برای مثال چنان به زیر زبان بشکنم ترانۀ عشق / که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من (سالک یزدی - لغتنامه - ریزه خوانی)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ زَ دَ / دِ)
روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضَ /ضِ خوا / خا)
عمل روضه خوان. سوگواری وعزاداری حضرت سیدالشهداء و برپاداری عزای آن حضرت. (از ناظم الاطباء). و رجوع به روضه خوان و روضه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ رِ تَ / تِ)
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور:
درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.
خاقانی.
جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان.
خاقانی.
- ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
روزه داشتن. عمل روزه داشتن
لغت نامه دهخدا
(سُ /سِ تُ دَ / دِ)
مرتزق. (یادداشت مؤلف). مردم. خلایق. (شرفنامۀ منیری در ذیل روزی خواران). روزی خورنده. هریک از افراد آدمی:
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب وگل روزی خوارش.
خاقانی.
وظیفۀ روزی خواران بخطای منکر نبرد.
(گلستان).
در بعض نسخه های گلستان بصورت مذکور است در نسخۀ چ فروغی ’وظیفۀ روزی’ است. مؤلف در فیشهای خود به ’وظیفۀ روزی خواری’ تصحیح قیاسی کرده است
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خوا / خا)
ادای سخن باریک و آهسته. زمزمه. (از ناظم الاطباء) ، آواز پیچیده کشیدن از نغمات که آن را تحریر گویند و به هندی کهر خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) :
چنان به ریززبان بشکنم ترانۀ عشق
که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من.
سالک یزدی (از آنندراج).
آمد بهار و هر خس و خار ارجمند شد
در باغ ریزه خوانی بلبل بلند شد.
نادم گیلانی (از آنندراج).
، لغزخوانی. (یادداشت مؤلف).
- ریزه خوانی کردن، بد گفتن. به نهانی عیب گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روزی خوار. روزی خورنده: یکی روزی خواره بود و یکی روزی دهنده. (قابوس نامه). روزی آن است که روزی به روزی خواره دهی. (قابوس نامه). پیره زنی زن حاتم را گفت حاتم روزی چه مانده است گفت حاتم روزی خواره بود روزی ده اینجاست نرفته است. (تذکره الاولیاء عطار چ استعلامی ص 299). و رجوع به روزی خوار شود
لغت نامه دهخدا
(رِشْ / رُشْ وَ / وِ خوا / خا)
عمل رشوه خوار. رشوت خواری. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). عمل رشوه خوار. رشوه گیری. رشوه خوری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوت خوار و رشوه خوار و رشوت خواری شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ دی دَ / دِ)
آنکه در ماه رمضان روزه میخورد و روزه نمیگیرد. مقابل روزه دار. (از ناظم الاطباء). روزه خور
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خوَ / خُ)
روزه خوردن. عمل روزه خوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از روضه خوانی
تصویر روضه خوانی
شغل و عمل روضه خوان، انعقاد مجلس روضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
مردم، خلایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه خواری
تصویر رشوه خواری
عمل رشوه خوار رشوه گیری رشوه خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
آنکه در ماه رمضان روزه نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
((~. خا))
آن که در ماه رمضان روزه نگیرد
فرهنگ فارسی معین
سورچران، سوری، طفیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد